General Pershing was a famous American officer. He was in the American army,
and fought in Europe in the First World War
After he died, some people in his home town wanted to remember him, so they'
put up a big statue of him on a horse
There was a school near the statue, and some of the boys passed it every day
on their way to school and again on their way home. After a few months some
of them began to say, 'Good morning, Pershing', whenever they passed the
statue, and soon all the boys at the school were doing this
One Saturday one of the smallest of these boys was walking to the shops with
his mother when he passed the statue. He said, 'Good morning, Pershing' to
it, but then he stopped and said to his mother, 'I like Pershing very much,
Ma, but who's that funny man on his back
ژنرال پرشينگ يكي از يكي از افسرهاي مشهور آمريكا بود. او در ارتش آمريكا بود،
و در جنگ جهاني اول در اروپا جنگيد.
بعد از مرگ او، بعضي از مردم زادگاهش مي خواستند ياد او را گرامي بدارند،
بنابراين آنها مجسمه/ي بزرگي از او كه بر روي اسبي قرار داشت ساختند.
يك مدرسه در نزديكي مجسمه قرار داشت، و بعضي از پسربچه/ها هر روز در مسير مدرسه
و برگشت به خانه از كنار آن مي/گذشتند. بعد از چند ماه بعضي از آن/ها هر وقت كه
از كنار مجسمه مي/گذشتند شروع به گفتن «صبح/ به خير پرشينگ» كردند، و به زودي
همه/ي پسرهاي مدرسه اين كار (سلام كردن به مجسمه) را انجام مي/داند.
در يك روز شنبه يكي از كوچكترين اين پسرها با مادرش به فروشگاه مي/رفت. وقتي كه
از كنار مجسمه گذشت گفت: صبح به خير پرشينگ، اما ايستاد و به مادرش گفت: مامان،
من پرشينگ را خيلي دوست دارم، اما آن مرد خنده/دار كه بر پشتش سواره كيه؟